جنایت و مکافات 1


جنایت و مکافات اثر داستایوفسکی از رمانهای معروفیه که میگن خواندنش لازمه! یه داستان جنون آمیز طولانی  ... نمیدونم بد موقعی تصمیم به خوندنش گرفتم، یا اینکه هرموقع میخوندم همینطوری پر از تنش میشدم..  پسر دانشجویی در اثر فقر دست به جنایت وحشیانه ای میزنه در حالیکه موجود شریف و انساندوستی بوده .. غصه ش از ضرب و شتم یه یابوی پیر بدست صاحبش، دلسوزیش برای مرد ورشکسته ای که دخترش مجبور به خودفروشی شده، تلاشش برای کمک به دختر کم سنی که فریب خورده و به ابتذال کشیده شده و کلاً عواظف و افکار مثبتش این حس ترسناک رو بهم میده که برای جنایتکار بودن لازم نیست تا قعر رذالت و پستی رفت، میشه حتی مهربون و دلسوز بود ولی با تبر زد و کاسه سر یه زن جوون بیگناه رو از هم پاشوند!
 تا صفحه  90 پی دی اف خوندم که میشه 200  صفحه از کتاب کاغذی
نام کتاب : جنایت و مکافات
نویسنده : فئودور داستایوفسکی

ترجمه : مرحوم مهری آهی

انتشارات :خوارزمی
توضیحات : 790 صفحه کاغذی بدون مقدمه ( 385 صفحه پی دی اف )

2 نظرات:

abtin_betis@yahoo.com گفت...

دوست من ...من همونم که اون پیام عاشقانه رو توی کتابناک برات فرستادم. همینطوری... اما در مورد "جنایت و مکافات" اثر داستایوسکی.. این کتاب خیلی تکان دهنده و سنگین هست. سنگین از این بابت که در خوندن این رمان تقریبا مفصل حتی یک لحظه هم ذهن و فکرت آسوده نمی شه...و مرتبا ضربات پی در پی قلم داستایوسکی هست که مثل تبر بر ذهنت فرود میاد... این یه داستان درونیه... شما بیش از اینکه در سن پطرزبورگ...یا مسکو(مکان داستان یادم نمیاد) باشید ..در چرخ دنده های پیچیده و معیوب ذهن بیمار راسکلنیکوف گرفتار شدین. به نظر من راسکلنیکف بر اثر شرافت دست به جنایت نمی زنه... بلکه رسیدن اون به پوچی اخلاق و عقیده است که باعث این می شه.. او به چیزی اعتقاد نداره...جز به کرامت انسان ... و جالب اینجاست که برای رسیدن به این هدف جان انسان دیگری رو می گیره..افکار او متاسفانه تایید این سخن هست که : هدف وسیله رو توجیه می کنه.

abtin_betis@yahoo.com گفت...

دوست من ...من همونم که اون پیام عاشقانه رو توی کتابناک برات فرستادم. همینطوری... اما در مورد "جنایت و مکافات" اثر داستایوسکی.. این کتاب خیلی تکان دهنده و سنگین هست. سنگین از این بابت که در خوندن این رمان تقریبا مفصل حتی یک لحظه هم ذهن و فکرت آسوده نمی شه...و مرتبا ضربات پی در پی قلم داستایوسکی هست که مثل تبر بر ذهنت فرود میاد... این یه داستان درونیه... شما بیش از اینکه در سن پطرزبورگ...یا مسکو(مکان داستان یادم نمیاد) باشید ..در چرخ دنده های پیچیده و معیوب ذهن بیمار راسکلنیکوف گرفتار شدین. به نظر من راسکلنیکف بر اثر شرافت دست به جنایت نمی زنه... بلکه رسیدن اون به پوچی اخلاق و عقیده است که باعث این می شه.. او به چیزی اعتقاد نداره...جز به کرامت انسان ... و جالب اینجاست که برای رسیدن به این هدف جان انسان دیگری رو می گیره..افکار او متاسفانه تایید این سخن هست که : هدف وسیله رو توجیه می کنه.